کد خبر: ۲۴۶۵۵۸
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۹ - ۰۳:۰۰
حسین منزوی زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵ شاعر ایرانی بود. او که بیشتر به‌عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده‌است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت.وی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت.
ناطقان: حسین منزوی زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵ شاعر ایرانی بود. او که بیشتر به‌عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده‌است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت.وی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. علت مرگ او آمبولی ریوی بود. او در کنار آرامگاه پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.

 اشعار حسین منزوی, مجموعه اشعار حسین منزوی

گنجشک من ! پر بزن در زمستانم لانه کن

با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن

 

چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر

از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن

 

با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان

با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن

 

 اول این برف سنگین را از سرم پک کن سپس

 موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن

 

حتی اگر نمی ترسی از تاریکی و تنهایی

 تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن

 

 با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من

هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن

 

چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد

بیش از اینها بیش از اینها خود را با من یگانه کن

 

زنده کن در غزل هایم حال و هوای پیشین را

 شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن

حسین منزوی

 


 


چه شب بدی است امشب، که ستاره سو ندارد

گل کاغذی است شب بو، که بهار و بو ندارد

 

چه شده است ماه ما را، که خلاف آن شب، امشب

ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟

 


به هوای مهربانی، ز تو کرده روی و هرگز

به عتاب و مهربانی، دلم از تو خبر ندارد

 

ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده

به کسی که بی تو راهی، سوی هیچ سو ندارد

 

دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره

به جز آن که سنگ کوبد، به سر سبو ندارد

 

به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفت و گو بود

چه رسیده است کامشب، سر گفت و گو ندارد

 

چه نوازد و چه سازد، به جز از نوای گریه

نی خسته یی که جز بغض تو در گلو ندارد

 

ره زندگی نشان ده، به کسی که مرده در من

که حیات بی تو راهی، به حریم او ندارد

 

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش

که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد.

 حسین منزوى
برچسب ها: شعر ، ناطقان ، منزوی ، غزل
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبين ارجمند
لطفا از نوشتن نظرات بصورت فينگليش (حروف لاتين) خودداري كنيد. " ناطق " به دلايل اخلاقي از انتشار نظراتي كه داراي توهين يا افترا به شخصيت هاي حقيقي يا حقوقي باشد معذور است. تلاش ما بر اين است , انتشار نظرات مخاطبين ارجمند در سريعترين زمان ممكن انجام شود , لذا براي نمايش نظراتتان شكيباباشيد.
پربازدید ها
آخرین اخبار
پربحث ترین عناوین